مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای بــاب حــوائــجِ الــی الله در مـلـک خــدا امــام آگــاه سـلـطــان اُمــم امــام قــرآن سـر تـا بـه قـدم تـمـام قـرآن ای دیـدۀ دل چــراغ نـوری موسـای هـزار کـوه طوری قـبـر تو چـراغ اهل بـیـتـش صحـن تو بـهـشت آفـرینـش کعبه است هماره زیر دِینت تـعـظـیم کـند به کـاظـمـینت در حـبس، به نه سپهر ناظم مشهـورتر از هـمه به کاظم زندان تو رشک طـور ایمن موسات به کف گرفته دامن عیسی به فـراز چرخ چارم بـر روی تو میزنـد تـبـسّـم زنـجـیر تـو رشـتۀ وصالت زنـدان شـده شـاهـد جـلالـت حبس تو نهان ز چشم یاران از اشگ شبت ستاره باران با آن که نـبـد ره خـروجـت میبـود هـزارهـا عـروجـت خصم ار چه به گردنت غل انداخت سجّاده ز گریهات گُل انداخت زنـدان تو مـحـفـل دعـا بود مـیـعـاد گـه تـو و خــدا بـود معـراج تو در دل سیه چـال میکرد نـمـاز با دمت حـال لبهای تو بوسه گاه تکـبیر زندان به دعات گشت تطهیر زنـجـیر تو کـائـنات را دِین حـبس تو مقـام قاب قـوسین ای روح لطـیف رنجـه دیده هر صبح و مسا شکنجه دیده ای پـاسـخ مهـربـانیت قـهـر ای قـلب تو پاره پاره از ره بیجرم و گنه عدو تو را کشت ای یوسف فاطمه چرا کشت چون جدّ غریب خود به گودال پـرپـر زده در دل سیه چال آگاه ز غربت تو کس نیست جز مشت پریت در قفس نیست ای شسته به اشگ، تربت تو تـشیـیع تو شـرح غـربت تو آخـر بـدنـت به اوج عــزّت تشییع شد ای غریب عترت بـردنـد تـنـت چـو آیت نـور با غسل و کفن به جانب گور کـردنـد ز پـیکـر تو تجـلـیل میرفت به عرش بانگ تهلیل بس نوحه که در غمت سرودند زنجـیر ز گـردنت گـشودنـد با آن هـمه زخـم حلـقـۀ غُـل گـردیـد نـثـار پیـکـرت گُـل دیگر نـزدند بر تـنت سـنگ از خون جبین نشد رخت رنگ دیگر به سرت نخورد شمشیر دیگر به دلت نزد کسی تیر دیگـر نبـرید کس سـرت را در خـون نکـشید پیکرت را دیگـر سر تو نرفـت بر نـی در طشت طلا و مجلس می بُـردند به دوش پـیکـرت را دیـگـر نـزدنـد دخـتــرت را دارم به دل آه سیـنه سـوزی چون روز حسین نیست روزی تا شعـلـۀ دل ز سـینه خـیزد «میثم» به حسین اشگ ریزد |